محمد مانيمحمد ماني، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره
ریحانهریحانه، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

محمد مانی شیرین ترین پسر دنیا

خرابکاری

ااااااااااااااااااااااااااااااااااهههههههههههههه آمدم عکسهات را بلوتوث کنم تو لپ تاب اشتباهی دستم خورد رو سطل آشغال موبایلم همه آنها پاک شد. همه را امروز خانه مامانی انداخته بودیم. حالا کی کوشیم را ریکاوری کنههههههههههههههههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
19 تير 1391

یه سری عکس

عکس بالا مهرگان جونه تو عروسی دایی محمدش این عکس هم محمد مهدی اینم منو بابایی در نیمه شعبان عاشق حموم با بابایی هستم اینم کیک سه هفته پیشم که مامانم به مناسبت 313 روزه شدنم پخت نه مامانم اگه ترشی نخوره یه چیزی میشه حالا ببینم چه مزه اییه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چه حالی داره سوار تاپ بخوابی............... من هر دفعه سوار میشم لالا میکنم یه وقتهام از بازی خسته میشم می خوابم این لگو را مامانی هفته پیش تولد حضرت علی اکبر خرید     اینم عیدی و کادو تولد11 ماهگیم از طرف مامانی که همان شب  شلوارش را پوشیدم(عکس نیمه شعبان در بالا)   اینم از طرف خاله اینم زن ...
18 تير 1391

تعطیلات عید

١٤ تیر شب نیمه شعبان بود که ما مثل هر سال رفتیم ناصری(ناصری نام محله ایی در منطقه ١٤ است که هر ساله آنجا را چراغانی می کنند و مردم محله و مناطق اطراف برای تماشا می آیندو مغازه های محله هم که اغلب موتور فروش هستند شربت و شیرینی به یمن تولد امام زمان به مردم می دهند و کامشان را شیرین می کنند) برای شما هم یه بادکنک خریدیم که عمرش فقط تا صبح روز بعد بود چون شما بادش را خالی کردی!!!!!! و یه توپ قلقلی بن تن هم مامانی خرید. راستی صبحش هم مامانی یه شلوار مدل مکانیکی با یه بلوز خوشگل برات عیدی و کادو تولد ١١ ماهگی خریده بود و خاله هم برات یه ماشین خریده بود که با آچاری که داشت می تونی قطعات ماشین را باز کنی و مثل پازل سرهم کنی. ١٥ تی...
18 تير 1391

تولد 11ماهگی

قربون گل پسرم برم مممممممممممممممممممممممن این ماه تولد با ولادت آقامون اباصالح یکی شده و امیدوارم همه زندگیت متبرک عطر حضور آقا باشد؛ انشالله       ...
14 تير 1391

نیمه شعبان

کاش مي شد اشک را تهديد کرد مدت لبخند را تمديد کرد کاش مي شد در ميان لحظه ها لحظه ي ديدار را نزديک کرد ميلاد نور پيشاپيش مبارک   دامن علقمه را عطر گل ياس يکي است   قمر بني هاشميان در همه ناس يکي است   سير کردم عدد ابجد و ديدم به حساب   نام زيباي اباصالح و عباس يکي است شعبان بهانه اي است براي دوستي با خدا ، لحظه هايت سرشار از اين دوستي باد.   نیمه شعبان را به همه دوستهای نی نی وبلاگیمون تبریک می گیم.     ...
14 تير 1391

پاتختی

دیروز مراسم پاتختی بود که تو خانه دایی حسین برگزار شد. من تنها رفتم و شما را خانه پیش مامانی و بابایی گذاشتم(شرمنده). خیلی شلوغ نشد و همه خودمونی بودیم. مادر عروس که ساعت ٦ آمد و تقریبا ساعت ٧ بود که آقا رضا ؛ خاله اقدس(خاله مامان بزرگ آذر شما که مادر بزرگ زن عمو مونا هم هست) را آورد. مثل اینکه گفته بوده که دوست داره تو عروسی محمد شرکت کنه. یه ١٥ دقیقه ایی طول کشید که خاله را آوردند بالا و بنده خدا بعد از چند دقیقه گفت که خسته شده و می خواد که بخوابه این شد که زنگ زدند آقا رضا آمد و بردش. دیروز در غیاب شما محمد مهدی مدام تو بغل من بود و سرش را به سمت سینه من می گرداند و منم دوست داشتم از سهم شیر شما بهش شیر بدم ولی گفتم شا...
14 تير 1391

اینم از عروسی

بلاخره دیشب ١٢ تیر رفتیم عروسی محمد پسر دایی حسین( دایی بابا). از ساعت ٢ دیگه با شما خدافظی کردم و آمدم بالا دوش گرفتم و لباسهای خودم و شما را آماده کردم و رفتم آرایشگاه. یه آرایشگاهی دم خانه دایی حسین هست که من برای مراسم حنابندان و پاتختی ام رفته بودم آنجا ( آن موقع خانمه باردار بود و حالا پسرش امید ٤سال و نیمه است)و حالا هم رفتم همانجا و خانم منصفی است. وقتی رسیدم زندایی نسرین(مادر داماد) و خواهرانش آنجا نشسته بودند تا نوبتشان بشه که خیلی هم زود کارشان تمام شد و بعد از یک نفر دیگه نوبت من شد. زندایی اصرار در اصرار که مهمان من باش و من هم هر چه اصرار کرد قبول نکردم. مامانی ازم خواسته بود که ببینم اگر انسی جون وقت دا...
13 تير 1391

عروسی و سفر

عسلکم این چند روزه حسابی درگیری های الکی داشتم. دو روز دیگه عروسی و من هنوز نمی دانم کجا می خوام برا آرایشگاه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ا البته پیش مژگان( آرایشگر عروسیم )وقت گرفتم ولی هم کمی به خانه دور و تو گرما زورم میاد برم هم اینکه دوست ندارم زیاد هزینه کنم .یه چند تا آرایشگاه دور و بر هم رفتم ولی هنوز جایی را نپسندیدم. زن عمو هم مثل من درگیره ، آخه ما هر دومون همیشه میریم پیش مژگان که حالا حسابی گران کرده!!!!!!!!!!!!!! به امید خدا و اگر آقام امام هشتم(امام رضا«ع») ما را بطلبند ؛ قصد زیارت ایشان را کرده ایم. تو این سفر که اولین سفر زیارتی شماست که پابوس حضرت می روید مامانی و بابایی و خاله و دایی آرش با ما سه نفر...
9 تير 1391